فصل دوم
سقراط و افلاطون و ارسطو
۱– سقراط
از گزارش اجمالی که از اصول عقاید حکما و فلاسفهٔ یونان در مائهٔ ششم و پنجم پیش از میلاد نمودیم، روشن میشود که در اواخر مائهٔ پنجم در اذهان کسانی که جستجوی حقیقت و معرفت میکردند، تشویش و تشتت بسیار دست داده، و مخصوصاً تعلیمات سوفسطائیان افکار را پریشان و عقاید را متزلزل ساخته بود، و به همین جهت بنیان احوال اخلاقی مردم نیز رو به سستی گذاشته و مفاسد بزرک از آن بروز میکرد.
در این هنگام سقراط ظهور نمود، و او از بعضی جهات به سوفسطائیان شباهت داشت و معاصرین اکثر میان او و آن جماعت فرق نمیگذاشتند، ولیکن سقراط که خداوند اخلاق است در حکمت شیوهٔ تازهای به دست داد، آن شیوه را شاگرد او افلاطون، و شاگرد افلاطون ارسطو دنبال و تکمیل کردند، و حکمت را به اوج ترقی رسانیدند، و از این رو سقراط امام حکما و استاد فلاسفه است، و چون در راه تعلیم و تربیت ابناء نوع جان سپرده است، از بزرگترین شهدای عالم انسانیت نیز به شمار میرود (معاصر اردشیر درازدست و داریوش دوم).
در ترجمهٔ احوال سقراط وارد نمیشویم، کسانی که کتاب ما را موسوم به «حکمت سقراط» خواندهاند به اندازهٔ لزوم از آن داستان مقام سقراطشگفت و تعلیمات آن بزرگوار آگاه شده، و برخوردهاند به این که او جنبهٔ پیغمبری دارد، و وظیفهٔ خود را متنبه ساختن مردم به جهل خویش و توجه به لزوم معرفت نفس و مزین نمودن آن به فضائل و کمالات قرار داده،
ولیکن رأی و نظر مخصوصی در فلسفه اظهار ننموده، بلکه همواره اقرار