نباید از آن قیاسی کنیم که بزرگی از همانست که میبینیم، و همچنین میتوانیم واضح و روشن سر شیری بر تن بزی تصویر کنیم، و از آن لازم نمیآید که چنین موهومی موجود باشد، زیرا عقل حکم نمیکند که آن چه این قسم میبینیم یا تخیل میکنیم واقع است، اما حکم میکند که تمام تصورات یا معانی ذهنی ما باید بک منشاء حقیقی داشته باشد[۱] و گرنه ممکن نبود خداوند که مطلقاً کامل و حق است، آن تصورات یا معانی را در ما نهاده باشد و همچنان که استدلالات ما هرگز در خواب بوضوح و تمامی بیداری نیست، هر چند توهمات و تخیلات ما در عالم رؤیا بعضی از اوقات بهمان حدت و صراحت است باز عقل حکم میکند که چون همهٔ افکار ما نمیتواند حقیقت باشد به سبب آن که ما کامل نیستیم، پس آن اندازه از حقیقت که در آنها هست البته در افکار بیداری بیشتر باید باشد تا افکاری که در خواب روی میدهد.
بخش پنجم
کمال خرسندی را میداشتم که دنبال سخن را بگیرم و سلسلهٔ حقایق دیگر را که از آن حقایق اولیه استخراج کردهام باز نمایم، اما چون برای این مقصود محتاج خواهم بود از مسائل چند گفتگو کنم که میان فضلا محل مباحثه است، و با آنها نمیخواهم نزاع داشته باشم، بهتر میدانم خودداری نمایم و فقط بطور کلی اشاره کنم که: آن مسائل کدام است؟ تا دانشمندان حکم کنند که عامه را از اطلاع بر خصوصیات آنها مصلحتی و فایدهای هست یا نیست؟
در تصمیم خود باقی بودهام بر اینکه: هیچ اصلی را نپذیرم جز آنچه برای اثبات وجود خدا و نفس بکار برده بودم، و هیچ امری
- ↑ چنانکه در جای دیگر گفتهایم، دکارت تصورات را خطا نمیداند و وقوع خطا را در تصدیقات یعنی در مقام نفی و اثبات ممکن میشمارد و معتقد است که حواس ظاهر حقایق اشیاء را بما نمینمایند، فقط نفع و ضرر آنها را برای وجود ما معلوم میکنند و این خود حقیقتی است اما اگر ما بوسیلهٔ حواس حکم بحقایق اشیاء بکنیم به خطا میرویم.