برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۲۱۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

گذشته از بسیاری از چیزهای محسوس و جسمانی تصوراتی داشتم، و هرچند فرض می‌کردم خواب می‌بینم، و آنچه رؤیت می‌کنم یا به خیالم می‌رسد بی‌حقیقت است، نمی‌توانستم منکر شوم که تصور آنها راستی در ذهن من موجود است اما پیش از این روشن دیده بودم که ذات مدرک غیر از ذات جسمانی است، و ترکیب مطلقاً علامت تبعیت، و تبعیت مسلماً نقص است. پس: حکم کردم که مرکب بودن از آن دو ذات[۱] برای خدا کمال نتواند بود، و بنابراین ذات باری مرکب نیست، اما اگر در عالم اجسامی یا عقولی یا ذوات دیگری هست که کامل نباشند، وجود آنها البته تابع و قائم به قدرت او است، و بی او یکدم نمی‌توانند باقی بمانند[۲].

آنگاه خواستم حقایق دیگر جستجو کنم، پس: موضوع نظر ارباب هندسه را در پیش گرفتم که آن را مانند جسمی پیوسته تصویر می‌کردم. یا فضائی دارای ابعاد نامتناهی طول و عرض و عمق یا ارتفاع قابل تقسیم به اجزاء چند که پذیرندهٔ اشکال و مقدارهای مختلف، و همه نوع حرکت و تغییر مکان بوده باشند، چنانکه ارباب هندسه موضوع نظر خود را تصویر می‌کنند، و بعضی از براهین سادهٔ آنها را در مد نظر آوردم، و با توجه به اینکه قطع و یقینی که همه کس دربارهٔ آنها قائل است، فقط مبنی براین است، که برطبق قاعده‌ای که پیش ازین مذکور داشته‌ام، تصور آنها بدیهی است؛ برخوردم به این که در آن براهین نیز هیچ چیز نیست که مرا به وجود موضوع[۳] آنها مطمئن سازد، چه: مثلا تصدیق داشتم به اینکه چون فرض مثلث کنیم لازم می‌آید که مجموع سه زاویه‌اش دو قائمه باشد، اما چیزی نمی‌یافتم که مرا مطمئن کند در عالم مثلثی وجود دارد، ولیکن چون برمی‌گشتم به تصوری که از یک وجود کامل دارم، می‌دیدم همان اندازه متضمن هستی است؛ که در تصور مثلت دو قائمه بودن سه زاویه


  1. یعنی ذات مدرک و ذات جسمانی.
  2. اشاره به خلق مدام که در جای خود توضیح داده‌ایم (به صفحهٔ ۱۵۶ رجوع فرمائید).
  3. یعنی ابعاد و اشکال.
–۲۱۰–