برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۱۹۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

علم الهی خودمان را بسی ارجمند میشمردم و مانند دیگران وصول بهشت را آرزومند بودم اما بمن بیقین آموخته بودند که راه آن برای نادان و دانا یکسان باز است، و رهبری حقایق منزله میباشد که برتر از عقلهای ماست، پس جسارت نداشتم که آنرا تابع قوهٔ استدلال ضیف خود سازم و معتقد بودم که اقدام و نیل بمطالعه در آن حقایق محتاج بتأیید فوق العاده از عالم بالا و احراز مقامی فوق بشر است[۱].

از فلسفه[۲] چیزی نمیگویم جز اینکه میدیدم با آنکه از چندین قرن نفوس ممتاز بدان سرگرم بوده‌اند هیچ قضیه‌ای از آن نیست که موضوع مباحثه و مجادله و بنابراین مشکوک نباشد و بخود آن چنان غرور نداشتم که امیدوار باشم در این باب برخوردارتر از دیگران شوم و چون ملاحظه کردم که در هر مبحث چندین رأی مختلف میتوان یافت که هریک از آنها را جمعی از فضلا طرفدارند، در صورتیکه البته رأی صواب و حقیقت یکی بیش نیست، پس آنچه صحتش تخمینی بود تقریباً باطل میانگاشتم.

اما دانشهای دیگر چون اصول آنها از فلسفه گرفته شده است قیاس میکردم که بر بنیادی با این سستی ممکن نیست بنائی استوار گذاشته شده باشد و عزت و نعمتی که از آن علوم ممکن بود تحصیل کنم مرا راغب بفرا گرفتن آنها نمیساخت. چه بفضل الهی خود را نیازمند نمیدیدم


    که بعضی از رواقیان از کشتن دوستان و خویشان و منسوبان بجهت منظور و آمال فلسفی خود دریغ نکرده اند چنانکه بروتوس رومی در کشتن قیصر که میخواست جمهوریت روم را مبدل بسلطنت کند شرکت نمود با آنکه قیصر بر او حق پدری داشت.

  1. در مذهب کاتولیک تجات اخروی بایمان است و ایمان مبنی و موکول بر تعقل نیست و درک اصول دین و ایمان بتفضل الهی است.
  2. فلسفه‌ای که دکارت مورد تحقیق قرار داده همان اسکولاستیک است و از خصایص و اعتبارات اهل مدرسه این بود که در مسائل حکمت مباحثه و مجادله کنند و در هر حال بالزام خصم نایل شوند.
–۱۸۶–