بلاغت را گرامی داشتم و بشعر عاشق بودم اما این هر دو را در طبع انسان موهبت میدانستم که اکتساب آن میسر نیست، چه هر کس از قوهٔ استدلال بهرهمندتر است و افکار خویش را پختهتر میکند تا روشن و مفهوم گردد مدعای خویش را بهتر در اذهان جای میدهد هرچند بزبان روستائی سخن گوید و علم بلاغت نیاموخته باشد. و همچنین کسانیکه ابتکار مضامین دلپسند کرده و آنها را لطف و آرایش بیشتر میدهند در شعر مقامی عالیتر دارند. اگر چه از علم صنعت شعر بیبهره باشند.
از ریاضیات لذت مخصوصی میبردم از آنرو که براهینش را یقین و واضح مییافتم، اما سود درستی از آن در نیافته بودم و چون نفع آن را تنها در صناعات میدیدم شگفت داشتم از اینکه بر آن بنیاد سخت و استوار بتائی والاتر نساختهاند[۱] و برعکس این قضیه نوشتههای قدمای غیر موحد را که از اخلاق بحث کردهاند، بکاخ بلند بسیار با شکوه مانند یافتم که بنیادش بر آب باشد، چه فضایل را بسیار بالا میبرند و بر هر چیز در عالم مزیت مینهند، اما وسیلهٔ شناخت آنها را درست بدست نمیدهند و غالباً آنچه را باین اسم شریف میخوانند جز سنگدلی یا نخوت یا نومیدی یا پدرکشی چیزی نیست[۲]
- ↑ در احوال دکارت بیان کردیم که پیش از او ریاضیات در واقع تفنن بود و این دانشمند آن را اساس علم قرار داد.
- ↑ نظر مصنف در اینجا بحکمای رواقی است. سنگدلی اشاره است باینکه آن جماعت فضیلت را در این میدانستند که نفسانیات و عواطف را ترک کنند، چنانکه یکی از آن ها پسران خود را که بعقیدهٔ او برخلاف مصلحت کشور عمل کرده بودند محکوم بقتل نمود و شاهد اعدام آنها گردید و نخوت اشاره بآنست که حکمای مزبور میگفتند حکیم معصوم و آزاد و مستقل و بینیاز است و اعتبار بهیچکس نمیکردند و نومیدی اشاره است باینکه حکمای رواقی از دنیا ناامید میشدند و حتی خودکشی را روا میدانستند و پدرکشی اشاره بآنست