ولیکن[۱] گمان داشتم که بقدر کفایت، عمر صرف آموختن زبان و مطالعهٔ کتب قدما و تواریخ و افسانههای آنها کردهام زیرا همصحبتی با مردمان پیشین فیالجمله مانند مسافرت باشد که یک اندازه آگاهی بر آداب اقوام مختلف ضرور است تا شخص بتواند در عادات قوم خویش بدرستی حکم کند و گمان نبرد آنچه با رسوم ما مخالفت دارد سخیف و باطل است. چنانکه این عقیدهٔ کسانی است که سیر و سیاحتی نکردهاند اما هر کس مسافرت بسیار کند سرانجام نسبت بکشور خویش بیگانه میگردد، همچنین اگر آدمی بکارهائی که در قرون گذشته بدان اشتغال میورزیدند پرسرگرم شود، از مسائلی که در عصر حاضر محل ابتلاست عاری میگردد. بعلاوه انس بافسانهها بسیاری از امور را که ممتنع است ممکن بنظر میآورد و حتی تواریخ صحیح هم مقدار قضایا را تغییر میدهند و بزرک مینمایند تا مردم را بخواندن آنها راغب سازند و اگر هم چنین نکنند همانا اکثر قضایای حقیر را که چندان برجسته نیست بسکوت میگذرانند و باین سبب امور دیگری را که نقل میکنند چنانکه بوده جلوه نمینماید، و هر کس امثال و شواهد تاریخ را جهت رفتار و کردار خویش پیشنهاد کند کارش بدیوانگی کسانی منجر میشود که از پهلوانان و عیاران افسانهها سرمشق میگیرند و مقاصدی را وجههٔ همت میسازد که از قوهٔ او بیرون است[۲]
- ↑ دروسی را که آنزمان تسلیم میشد با فوایدی که از آن متصور بود مذکور داشت. اینک آنها را یک بیک مورد انتقاد میسازد
- ↑ این سرزنش بیجا نبوده است زیرا که آنزمان تاریخ فقط نقل وقایعی بوده است، راست یا دروغ و ناقص و بیشتر راجع به سلاطین و جنگهای آنها و چندان با قصه و افسانه تفاوتی نداشته است، لیکن امروز تاریخ گذشته از اینکه در صحت و سقم قضایا تحقیق عمیق میکند اکتفا بمحاربات و اعمال ملوک نکرده، کلیهٔ احوال اقوام و ملل و ترقی و تنزل آنها را از جهت علم و ادب و صنعت و تجارت و سیاست و دیانت و افکار و عادات و رسوم ظاهر میسازد و علل و اسباب و فلسفهٔ آنها را جستجو میکند و میتوان گفت مجموعه و خلاصهٔ کلیهٔ معلومات انسان و مخصوصاً اساس سیاست مدن است.