تعلیمیان و طبیعیانخوانده میشوند و دیگران طبیعیان[۱] یا مادیان[۲] زیرا که با اختلاف مذاق و مشربی که مذکور داشتیم همه نظر به عالم طبیعت دارند و به وجهی از وجوه ماده و جسم را اصل و حقیقت اشیاء میدانند و در پی توجیه و کشف چگونگی آثار طبیعت و تظاهرات آن میباشند، و در هر حال همه متوجه هستند به اینکه عالم در تغییر و تبدیل است و این معنی را دنبال میکند که محل این تبدلات یعنی آنچه این تحولات در او واقع میشود چیست. و بچه کیفیت است، به عبارت دیگر وجود حقیقی یا حقیقت وجود کدام است؟ حتی این که یکی از آنان یعنی هرقلیطوس چنان مستغرق عالم بیقراری و تغییر گردیده که وجود را نفی کرده و حرکت و تبدیل را اصل و حقیقت عالم پنداشته است.
ولیکن در مائهٔ پنجم دانشمندانی هم بودهاند که نظرشان از عالم صوری و ظاهری تجاوز کرده و محسوسات را بیاعتبار دانسته و در توجیه و تحقیق مسائل معقولات را بیشتر مدخلیت دادهاند و به توحید نزدیکتر کسینوفانوسشدهاند. مقدم همهٔ آنان «کسینوفانوس» نام دارد که در اواخر مائهٔ ششم و اوایل پنجم میزیسته؛ و او کاملا موحد است و همگنان خود را که قائل به خداوندان چندند و دربارهٔ آنها صفات و حالات بشری فرض میکنند؛ استهزا کرده و پند میدهد که خدای یگانه را بپرستید و او را از آلایشهای بشری و نفسانیت و جسمانیت و توالد و تغییر و تبدیل و مانند آن پاک بدانید چه او ازلی و ابدی و بیتغییر است. همه بینش است و همه دانش ساکن است و بینیاز از حرکت؛ و جهان را تنها به قوهٔ دانش خود میگرداند و آنچه شما دربارهٔ او میپندارید قیاسی به نفس است و اگر اسب و گوسفند هم چنین استدلال میکردند خداوند را به شکل خود فرض مینمودند و هیچکس بشناخت حق نایل نمیشود و انسان از خاک بر آمده و دوبار به خاک بر میگردد و وجودی ناچیز و زبون است.
شاگرد کسینوفانوس یکی از معتبرترین حکمای باستان است و
«برمانیدس» نام دارد و او برخلاف هرقلیطوس به وجود معتقد است و