پرش به محتوا

برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۱۷۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

مصون نمانده است. چه: یک تن هرچقدر هوشمند و محقق باشد، محال است که از عهدهٔ اینکار برآید، و با آنکه از زمان دکارت تاکنون در ظرف سیصد سال هزاران دانش طلب در آن راه قدم زده، و مجهولات بسیار مکشوف کرده‌اند؛ هنوز سررشتهٔ حقایق درست به‌دست نیامده است. و از بیان کلی عالم خلقت و علم واحد، یعنی، دستوری که بآن وسیله همهٔ امور جهان را بیک یا چند قاعدهٔ کلی درآوریم بسیار دوریم.

در مسائل مربوط به علوم طبیعی هم دکارت اشتباهات چند کرده است، که بعضی از آنها عجیب است، مانند اینکه: حیوانات را یکسره بی‌حس و بیشعور دانسته، و ماشین پنداشته است و غدهٔ صنوبری مغز را مقر روح فرض کرده است، و آنچه در حقیقت جسم و حرکات آن و گردبادها و هیئت عالم گفته است؛ تمام نیست. بعضی از عقاید او بطلانش معلوم، و برخی محل تردید یا محتاج به تکمیل است.

در کلیات فلسفه، و تحقیقات دکارت در مابعدالطبیعه، از همه بیشتر خرده‌گیری شده است بعضی شک دستوری او را بجا ندانسته، و طعن زده‌اند: که در آغاز همهٔ معلومات و مدرکات حتی بدیهیات را محل تردید قرار داد، بعد برای وصول به یقین بهمان بدیهیات استناد کرد، و نیز مدعی شده‌اند که اصل «می‌اندیشم پس هستم» مصادره به مطلوب است، و متمایز و مستقل بودن نفس از بدن بوجهی که او بیان کرده است ثابت نمیشود و نیز گفته شده است که پیش از دکارت هم دانشمندان متوجه بوده‌اند که انسان بر وجود نفس خود شک نمی‌تواند بکند، و علم به نفس علم «حضوری» است[۱].

و نیز در این باب بحث بسیار شده است: که دکارت در هر امر بداهت و روشن بودن آن امر را در نزد عقل مایهٔ یقین دانست، و همین


  1. اگوستین این فقره را تصریح کرده (رجوع کنید به صفحهٔ ۸۱) و مدعیان دکارت باو خاطر نشان نمودند ولیکن او گفته است من از این فقره آگاه نبودم، شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا هم در کتاب شفا و هم در اشارات باین امر اشاره کرده است ولیکن حق اینست که پیش از دکارت هیچکس علم انسان را بر نفس خود اساس کل علم قرار نداده بود و بیان دکارت از این جهت بدیع است.
–۱۶۹–