بشر است؛ ولیکن هر فردی به قسمتی از این کره بیشتر مخصوص است، و به ملت و خانوادهای که در میان آنها متولد شده بیشتر بستگی دارد، و نسبت به آنها وفاداری باید بنماید. نمیگوئیم: برای اندک خیر دیگران به خود شر بزرک وارد آورد، ولیکن عکس آن هم خطا است، و اگر کسی این حس را داشته باشد که صلاح کل مقدم بر صلاح جزء است، مکارم والا از او ظهور خواهد کرد، و حتی برای خدمت به دیگران جان خود را به خطر خواهد انداخت.
در کارهای زندگانی تردید و عدم تصمیم مایهٔ پریشان حالی است؛ زیرا کسی که نمیتواند یکطرف را اختیار کند، ناچار از کار خودداری مینماید، یا بیرویه کار میکند. آنگاه اگر از عمل یا بیعملی او مفسدهای تولید شود، پشیمانی و دلخوری برای او دست میدهد و پریشان حال میگردد. پس: برای پرهیز از این پیش آمد باید سبب تردید و پرهیز از تردید بیعزمی را جست، و آن جز هواهای نفسانی چیزی نیست که نمیگذارد خیر و شر را چنان که هست دریابیم، بنابراین، باید نفسانیات را به درستی شناخت و موارد ظهور و بروز آنها را دریافت، و دانست که چگونه میتوان آنها را خنثی و بیاثر کرد، یا از آنها استفاده نمود، و چون هواهای نفسانی غالباً با اختلالات مزاجی همراه است، برای جلوگیری یا دفع آنها علم طب هم دستیاری تواند نمود، و رسیدگی و نکتهسنجی در آداب و عادات اهل زمانه نیز سودمند و مؤثر خواهد بود.
خلاصه اینکه اعمل انسان، باید همواره عقلپسند باشد و اگر چنین شود البته سعادت و خرسندی خاطر که مراد و منظور از علم اخلاق همانست حاصل خواهد گردید.
این بود مجملی از آثار و تعلیمات دکارت، که چون از درازی سخن پرهیز داریم بسیار به اختصار گذرانیدیم، و جز آنچه ضروری دانستیم چیزی نگفتیم. اکنون وقت آن است که اندکی هم نقادی کنیم، سپس نتیجه بگیریم.
خردهٔ بزرگی که به روش دکارت در تحصیل علم گرفتهاند این