از اعمال خود را مستقلا از تن انجام میدهد مانند: تعقل و تفکر، و بعضی دیگر را بتوسط تن مانند: احساس و درک لذت و درد و مهر و کین و غیر آنها، و هرچند روان در تمام تن تأثیر دارد، ولیکن بیشتر به توسط مغز کار میکند و از غرایب عقاید دکارت اینست که غدهٔ صنوبری مغز را مقر اختصاصی روان میداند.
اما جانوران دارای روان نیستند. و باین سبب حس و شعور و عقل ندارند، و حرکات آنها مانند ماشین است. چنانکه انسان هم اگر از عقل و شعورش صرف نظر کنیم، حرکات حیاتیش مانند جانوران حرکات ماشینی است، و بنابراین «معرفة الحیات» هم شعبهای از حکمت طبیعی و تابع قواعد علم حرکات است.
علم اخلاق
دکارت در بخش سوم رسالهٔ گفتار میگوید: چون بنابراین گذاشتم که کلیهٔ معلومات خود را محل شبهه قرار دهم، تا از روی تحقیق معلومات یقینی بدست آورم، دیدم در کارهای زندگانی نمیتوانم به حال تردید بمانم، و تا وقتی که اصول و مبانی محکم برای عقاید پیدا نکردهام، بر سبیل موقت باید دستوری بجهت اخلاق پیشنهاد خود بنمایم. آنگاه آن دستور را در ضمن سه قاعده شرح داده، و نکات لطیف در آن موقع بیان میکند[۱] پس بعد از آنکه قواعد روش و اصول فلسفهٔ خود را به دست آورد، در علم اخلاق نیز مطالعات دقیق نمود اما کتابی به این عنوان ننگاشته و ظاهراً بیم داشته است از اینکه گرفتار معارضهٔ اولیای دین شود، و عقاید او را در اخلاق باید از نامههای او مخصوصاً آنها که به «پرنسس الیزابت» نوشته است استنباط نمود. قسمتی از رسالهٔ «انفعالات نفسانیه» هم مربوط به اخلاق میشود، ولیکن آن رساله در واقع روان شناسی است بمعنائی که امروز برای این علم قائلند زیرا که اکنون در روانشناسی فحص در حقیقت و ماهیت نفس نمیکنند، و این بحث را به مابعدالطبیه محول نمودهاند، و روان شناسی علم به احوال روح است و بروزات
- ↑ مراجعه کنید به گفتار دکارت بخش سوم.