و جمع و تفریق عناصر را که مایهٔ کون و فساد عالم است نتیجهٔ مهر و کین انباذقلسمیخواند و این دو مؤثر به نوبهٔ خود غالب و مغلوب میشوند، و هر گاه مهر غلبه دارد جمعیت بر پریشانی فائق است و چون کین چیره میشود تفرقه شدت مییابد و دورهای که ما در آن هستیم دورهٔ غلبهٔ کین و پریشانی است و دنیا و زندگانی آن زندان روح و کیفر گناهان اوست.
انباذقلس داعیههای بزرگ در سر داشته، و خود را سزاوار پرستش مردم میدانسته است و گفتهاند محض حفظ حیثیات روحانی خویش از پادشاهی که برای او میسر بود گذشته و جاه و منزلتی بالاتر از آن در انظار حاصل نموده است.
یکی دیگر از بلندقدرترین حکمای آن دوره «ذیمقراطیس»[۱] است که در جمیع رشتههای حقایق غور کرده، در آفاق و انفس سیر کامل به عمل آورده و آثار بسیار از خود گذاشته لیکن چندان چیزی از آن ذیمقراطیسباقی نمانده است. از جهت تبحر در علوم او را در مائهٔ پنجم دارای همان مقام دانستهاند که ارسطو در مائهٔ چهارم داشت، و شیرین زبانیش را نظیر افلاطون گفتهاند و برخلاف هرقلیطوس طبعاً خوش بین[۲] و شاد بوده و حکیم خندان نامیده میشدهاست. باری آن دانشمند جهان و همه اجسام را مرکب از ذرات کوچک بیشمار دارای ابعاد ولیکن تجزیه ناپذیر[۳] میداند و معتقد است که ذرات همه یک جنساند و تفاوت آنها و تنوع اجسام همانا از اختلاف شکل و اندازه و وضع ذرات آنها نسبت به یکدیگر است. وجود ذرات ابدی است و به یک حرکت مستدیر دائمی که جزء ذات آنهاست متحرک هستند. این ذرات در جهان ملاء را تشکیل میدهند و جنبش آنها در خلاء است و بنابراین سراسر جهان از خلاء و ملاء صورت گرفته است. ارواح و ارباب انواع نیز از ذرات مرکباند ولیکن ذرات آنها کوچکتر و پر حرکتتر از ذرات اجسام میباشند.
ذیمقراطیس به بخت و اتفاق قائل نیست و همهٔ امور را علت و معلول یکدیگر و وقوع آنها را ضروری و جبری میداند. به عقیدهٔ او منشأ