به عقیدهٔ دکارت علت غائی امور عالم بر انسان معلوم شدنی نیست. علت غالی را نباید جست و بشر نباید مدعی باشد که در مشورتخانهٔ خدا راه یابد. پس: در علم و حکمت دنبال علتهای غائی امور نباید رفت، و فقط چگونگی و اسباب و علتهای فاعلی و محدثهٔ آنها را باید جست.
به هیچ خاصیتی از خواص جسم: از رنگ و بو و مزه و گرمی و سنگینی و غیر آنها اعتنا نباید کرد، و آثاری را که به حواس ادراک میشود و معقول نیست نباید معتبر دانست، زیرا که هر یک از آن جسم همان بعد است خواص را چون درنظر بگیریم میبینیم مواردی هست که مفقودند، و از فقدان آنها هستی جسم نیست نمیشود، پس آن خواص ضروری جسم و حقیقت او نیستند، و یک امر است و بس، که بدون او جسم تعقل نمیشود و آن بعد هندسی است (طول و عرض و عمق) که حقیقت جسم میباشد یعنی: جسم همان بعد است، و بعد همان جسم است، و خواص دیگر و احوال اجسام تنها نتیجهٔ حرکات آنها است، و برای بیان چگونگی و حقیقت عالم جسمانی، دکارت همین دو امر یعنی: بعد و حرکت را کافی پنداشته، و مخصوصاً در یکی از نوشتههای خود این فقره را تصریح کرده و گفته است: «بعد خواص جسم همان حرکت است و حرکت را به من بدهید جهان را میسازم» از این قرار علم طبیعی (فیزیک) مبدل به علم حرکات (مکانیک)[۱] میشود و مباحث
- ↑ Mécanique مترجمهای قدیم ما این فن را «علمالحیل» خواندهاند به سبب اینکه در زبان یونانی این لفظ به معنی تدبیر و حیله هم بوده است. مترجمهای اخیر جراثقال گفتهاند به سبب آنکه فوائد جراثقال هم از این علم به دست میآید به عقیدهٔ اینجانب هیچکدام از این دو اصطلاح مناسب نیست و فعلا علمحرکات را اختیار میکنیم که به حقیقت و تعریف این علم نزدیکتر است. لفظ منجنیق نیز همان لفظ یونانی مکانیک است، و اینجانب تصور میکنم نخست میخنیق بوده و به تصحیف منجنیق شده است.