حال ممکن است ایراد کنند: پس چرا در بسیاری از موارد خطا میکنیم آیا در آن موارد خداوند ما را به خطا نمیاندازد! گوئیم: نه، خطای ما به سبب آن است که ذات ما کامل نیست، و چیزی است میان نیستی و هستی کامل، پس هرچه را درست دریابیم، از جهت جنبهٔ وجودی، یعنی منتسب به خدا است و آنچه خطا میکنیم از جهت جنبهٔ عدمی و نقص خود ما است، و در تصوراتی که عقل انسان روشن منشاء خطا و متمایز درک میکند. خطا واقع نمیشود، بلکه خطا همیشه در تصدیقات است، و سبب آن اینست که نفس انسان دو قوه دارد: یک قوهٔ فعاله و یک قوهٔ منفعله. قوهٔ فعاله مایهٔ عزم و ارادهٔ اوست، و قوهٔ منفعله وسیلهٔ علم و حصول تصورات ذهنیهٔ او، و انسان هروقت تصدیق، یعنی حکم به نفی و اثبات میکند، ارادهٔ او دخیل میشود یعنی به قوهٔ فعالهٔ نفس تصورات حاصله در عقل را ترکیب کرده، قضایا میسازد اما عقل انسان محدود و مقید است، و ارادهاش نامحدود و آزاد. پس هرگاه ارادهٔ خود را شامل اموری مینماید که عقلش آنها را درست فهم نکرده، و روشن و متمایز درک ننموده است، به خطا میرود. پس: اگر مراقب و متوجه باشد که موضوع نفی و اثبات نسازد، مگر آنچه را روشن و متمایز درک میکند همیشه به راه درست خواهد رفت.
و اگر بحث کنند: چرا باید خدا ما را ناقص خلق کرده باشد که به خطا رویم؟ گویم من که ذات ناقص و ضعیفم نمیتوانم غایات افعال الهی را دریابم، ولیکن اینقدر میدانم که من یک جزء از اجزاء خلقت خداوند هستم، و جزء البته ناقص است. اما کل عالم خلقت را اگر جمعاً بگیریم یقیناً کامل است.
دکارت قدرت ارادهٔ خداوند را محدود بهیچ گونه حدی نمیداند، حتی آنچه نزد عقل محال مینماید. زیرا که ضروریات عقلی را هم خود او خلق کرده است. هرچه محال است بر حسب مشیت محال شده، و هرچه حق است، او حق قرار داده. و میتوانست خلاف آن مقرر