احوال نفس یعنی آنچه بر ضمیرم میگذرد چیزی نیست، و آن یا أرادیات است یا انفعالات، یا تصدیق یا تصور. نسبت به ارادیات و احوال نفس انفعالات راست و دروغ و خطا و صواب مورد ندارد و فقط میتوان نیکی و بدی دربارهٔ آنها قائل شد. به تصدیقات هم اعتمادی نیست، زیرا بسیار دیدهایم که در آنها خطا واقع میشود. پس این سه قسم از ذهنیات را کنار میگذاریم و تصورات را به نظر میگیریم، یعنی معانی و مفهوماتی که در ذهن ما است، و میبینیم آن معانی سه قسم ممکن است باشند:
نخست «فطریات»[۱] یعنی صوری که همراه فکرند، یا تحولات فکر، یا قاعدهٔ تعقل میباشند. دوم «مجعولات»[۲] یعنی صوری که قوهٔ متخیله در ذهن میسازد. سوم «خارجیات»[۳] یعنی: آنچه به تصورات سه قسم است وسیلهٔ حواس پنجگانه از خارج وارد ذهن میشود تصورات مجعول را چون متخیله میسازد، میدانیم که البته معتبر نیستند. مفهوماتی هم که از خارج دارند، اگر هم داشته باشند یقین نیست که صورت موجود در ذهن ما با امر خارجی مطابق باشد، چنانکه صورتی که از خورشید در ذهن ما هست، مسلماً با حقیقت موافقت ندارد، زیرا به قواعد نجومی میدانیم خورشید چندین هزار برابر کرهٔ زمین است، و حال آنکه صورتش در ذهن ما به اندازهٔ یک کف دست هم نیست.
در هر حال چون مسلم است که هیچ امر حادثی بی علت نمیشود و نیز بدیهی است که حقیقت علت کمتر از حقیقت معلول نتواند بود، و تصورات معلولند نه علت همچنین کامل از ناقص برنمیآید و قائم به او نمیتواند باشد؛ بلکه منشأ و مقوم هر امر اگر از او کاملتر نباشد لااقل به کمال او باید باشد، پس: معانی و صوری