و چنین فرض میکردند که فاصلههای کرات از یکدیگر بنسبت فاصلههای اعدادی است که نغمات آوازها را میسازد و گردش آنها نیز نغمهای ساز میکند که روح عالم است و آن را گوش مردم بواسطهٔ عادت یا عدم استعداد درک نمینماید. و همچنان که اجسام هریک عددی هستند، ارواح نیز اعدادند و جزئی از روح جهان و اخگری از آتش علوی و برقی از فکر الهی میباشند و جاوید و نمردنی هستند جز این که در سیر خود بر حسب چگونگی زندگانی تن از درجهٔ خویش پستتر یا بالاتر میروند یا بجای خود میمانند.
حکمت فیثاغورس از چندرو قابل توجه است، یکی اینکه حقیقتی غیر جسمانی است یعنی نسبتهای عددی که امری فرضی و عقلی است قائل شده به آن اهمیت داده. دیگر این که کرویت زمین را معلوم کرده و مزیت مرکز و ساکن بودن را از آن برداشته است و هرچند این رأی تا مدتی نزد حکما طرف اعتنا نبود و فرض فیثاغورس در باب هیئت عالم درست با حقیقت موافقت نداشت، معهذا نمیتوان آنرا در کشف هیئت جدید بی تاثیر دانست[۱]
در مائهٔ پنجم پیش از میلاد یونانیها در علم و حکمت و هنر و ذوقیات پیشرفتهای مهم نمودند. گذشته از پهنائیکه پیروان فیثاغورس بریاضیات یعنی حساب و هندسه و هیئت و موسیقی دادند، در علم و عمل و طب نیز مشاهده میکنیم که ترقیات عمده دست داده چنانچه بزرگترین پزشکان قدیم یعنی بقراط[۲] در این دوره بوده است (معاصر اردشیر دراز دست).
در فلسفه از اشخاص نمایان آن زمان یکی «انباذقلس»[۳] است که عالم را ترکیبی از عناصر چهارگانهٔ آب و باد و خاک و آتش میداند
- ↑ ظاهراً لفظ فیلسوف از مخترعات فیثاغورس است، باین معنی که در یونانی حکیم یعنی خردمند را سوفوس و حکمت را سوفبا میگفتند. فیثاغورس گفت ما هنوز لیاقت آن نداریم که خردمند خوانده شویم ولیکن چون خواهان حکمت هستیم باید ما را فیلوسوفوس خواند یعنی دوستدار حکمت و همین لفظ است که فیلسوف شده و فلسفه Philosophie از آن مشتق گردیده است.
- ↑ Hippocrate
- ↑ Empédocle