که من در خطا باشم یا شیطان قصد گمراهی مرا ننموده است او حتی یقین من باینکه دو و سه پنج میشود شاید از شبهاتی باشد که شیطان به من القا کرده است، و بنابراین کلیهٔ افکار من باطل باشد، پس: فعلا تکلیف من آنست که در همه چیز شک داشته باشم، و هیچ امری از امور را یقینی ندانم.
چون ذهن بکلی از قید افکار پیشین رها شد و هیچ معلومی نماند. که محل اتکاء بوده و مشکوک نباشد، متوجه شدم که هرچه را شک کنم این فقره را نمیتوانم شک کنم که شک میکنم. چون شک میکنم پس فکر دارم، و میاندیشم پس کسی هستم که میاندیشم، پس: نخستین میاندیشم پس هستم اصل متیقن و معلومی که بدست آمد اینست که «میاندیشم پس هستم» این عبارت که «میاندیشم پس هستم» یا «فکر دارم پس وجود دارم»[۱] در تاریخ فلسفهٔ اروپا باقی مانده، و معروفترین یادگار دکارت است. فضلای معاصر او خرده گیری کرده و گفتهاند با آنکه به برهان قیاس پشت پا زده بودی، در اساس فلسفهٔ خود برهان اقامه نمودی و بدون اینکه ملتفت باشی صغری و کبری ترتیب دادی، به این قسم «هرچه میاندیشد وجود دارد، و من میاندیشم پس وجود دارم» و لازمهٔ این استدلال آنست که پیش از تصدیق بر وجود خود، دو مقدمهٔ دیگر یعنی صغری و کبرای سابقالذکر را تصدیق کرده باشی، پس شک دستوری خراب شد و اساس فلسفه باز باصول منطقی برگشت، آنهم ناقص، زیرا که کبرای قیاس خود را ثابت ننمودی، اما دکارت جواب گفته است: که این اصل که «اندیشه دارم پس وجود دارم» از ترتیب قضایای صغری و کبری بدست من نیامده، بلکه بوجدان و بداهت دریافتهام، و از روش خود به در نشدهام که تنها معلومات سادهٔ بسیط را که صرف به وجدان ادراک کنم و در نظرم بدیهی باشد مورد قبول قرار دهم.
- ↑ Je Pense donc je suis