این عمل را دکارت «استنتاج»[۱] نامیده و آن را وسیلهٔ رسیدن به علم مرکبات دانسته و تصریح کرده است که انسان تنها دو استنتاج مرکبات راه برای حصول یقین دارد: نخست شهود یا وجدان نسبت به بسائط مطلق، و قضایائی که نزدیک به آنها باشد، دوم: استنتاج نسبت به امور و قضایای مرکب بعید، و به این وسیلهٔ دوم وقتی یقین دست میدهد که بدستور فوق عمل شود، یعنی نخست اجزای بسیط استخراج شده باشد، سپس از آن بسائط به ترتیب و تدریج قضایای مرکب بعید را استنتاج نمایند، چنانکه حلقهٔ زنجیر را یکان یکان به شهود و عیان میتوان دید و پیوستگی یکی را به دیگری سنجید، و در این صورت نسبت به سراسر زنجیر و پیوستگی آن اطمینان حاصل خواهد بود، اگر چه در یک نظر شخص نتواند پیوستگی همهٔ حلقهها را به یکدیگر مشاهده نماید. بالاخره کمال و تمامیت حصول نتیجه به آنست که خواه در تحلیل و خواه در ترکیب جمیع مراحل امر را بپیمایند و استقصا به عمل آورند؛ وگرنه رشتهٔ استنتاج گسیخته میشود و چنانکه در زنجیر اگر یک حلقه گسست پیوستگی محال خواهد بود؛ در کشف مجهول هم اگر جزئی از اجزاء مهمل ماند و در مرحلهای از مراحل طفره واقع شد، مطلوب از دست میرود و نتیجه عاید نمیگردد، و این تکمیل مرام را در قاعدهٔ چهارم نموده که گفته است: «در هر مقام شمارهٔ[۲] قاعدهٔ استقصا امور و استقصا را چنان کامل نمایم و بازدید مسائل را به اندازهای کلی سازم که مطمئن باشم چیزی فروگذار نشده است.»
بیان فوق در قواعد طریقهٔ دکارت سررشتهٔ مطلب را به دست خوانندگان میدهد، و هرگاه بخواهند بیشتر به حقیقت برسند باید کلیهٔ مصنفات و نوشتههای آن دانشمند را مطالعه فرمایند، و یک