در رسالهٔ خاصی موسوم به «قواعد ادارهٔ عقل»[۱] در ضمن سی و شش قاعده قواعد روش دکارت بیان کند، و مقداری از آن را نگاشته که هم اکنون مورد استفاده میباشد، ولیکن بعدها از آن منصرف شده و معتقد گردیده است که آن روش تعلیم کردنی نیست، و تنها به عمل و ورزش ذهن باید آموخته شود، پس در بخش دوم رسالهٔ «گفتار» اصول و اساس روش خود را به چهار قاعده درآورده که بسیار مجمل است و بی شرح و بیان به درستی مفهوم نمیشود.
قاعدهٔ نخستین آنست که: «هیچ چیز را حقیقت ندانم، مگر اینکه بر من بدیهی باشد. و در تصدیقات خود از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم، و نپذیرم مگر آن را که چنان روشن و متمایز باشد که هیچگونه شک و شبهه در آن نماند.»
این قاعده چندین نکته را متضمن است، نخست اینکه: به رأی دیگران نباید اعتماد کرد. و هیچ گفتهای را نباید حجت دانست، و استقلال فکر هر مطلب را باید به عقل خود سنجید. امروز کسی که اوضاع علمی قرون وسطی و آغاز عصر جدید را در نظر ندارد، این سخن را مبتذل میپندارد، ولیکن باید بیاد آورد که بهمین حرف ریشهٔ اسکولاستیک کنده شده و عقل نوع بشر آزاد گردیده است.
نکتهٔ دیگر اینکه آزادی عقل انسان تنها در مقابل اشخاصی که آرا و احکامشان حجت شده کافی نیست، بلکه هر کس در جستجوی معرفت از خود نیز باید بترسد، یعنی: مراقب باشد که عقلش اسیر عدم تمایل نفس نشود، زیرا که سبق ذهن و تمایل و هواهای نفسانی غالباً عقل را در رد و قبول به خطا میاندازد و مانع میشود که مطالب را به درستی بسنجد. و در آن صورت از روی شتابزدگی به نفی و اثبات میپردازد و به گمراهی میرود.
اما نکتهٔ اساسی این قاعده آنست که دکارت معلوم واقعی آن را
- ↑ Règles de la direction de l'esprite