بیحاصلی منطق برهان یافته بودند، و حال آنکه قواعد منطق با همهٔ درستی و استواری، مجهولی را معلوم نمیکند و فایدهٔ حقیقی آن همانا دانستن اصطلاحات و دارا شدن قوهٔ تفهیم و بیان است. زیرا که برهان، استخراج نتیجه است از مقدمات، پس: هرگاه مقدمات معلوم نباشد، نتیجه نخواهد بود و تنها با قواعد منطقی، معلومی نمیتوان بدست آورد، و اگر مقدمات درست در دست باشد، نتیجه خود حاصل است. عقل سلیم انسان به فطرت خود قواعد منطقی را بکار میبرد و به این همه بحث و جدال منطقیان حاجت ندارد و اگر مقدماتی که در دست است غلط باشد، نتیجه هم البته غلط خواهد بود، و بجای معرفت ضلالت حاصل خواهد شد، و از همین رو طالبان علم با آنکه قواعد منطق را بخوبی میدانستند خطا بسیار کردهاند.
دکارت در بیان روش خود، همچنین فرنسیس بیکن در تأسیس ارغنون جدید، عنوانشان این است: که منطق تازهای وضع کردهاند، ولیکن نباید این مدعا را به این معنی گرفت که اصول ارغنون باطل شده، زیرا که آن اصول علم به چگونگی استدلال و احتجاج و اقامهٔ برهان است، و بی عیب و نقص میباشد و باطل شدنی نیست، چنانکه امروز هم چون میخواهند قواعد قیاس را بدست آورند، بهمان اصول میگرایند ولیکن دانشمند انگلیسی و حکیم فرانسوی کوشیدهاند تا پدیدار سازند که منطق ارسطو وسیلهٔ کشف مجهولات نیست، و اهمیتی را که اهل اسکولاستیک به آن میدادند، نشاید که قسمت بزرگتر اوقات خود را در راه معرفت مصروف آن سازند، بلکه باید دستور و اصولی بدست آورد که به آن وسیله کشف مجهولات میسر شود. دستور بیکن که پیش از این خلاصه کردیم، تقریباً منحصر «به تجربه و مشاهده بود» روش دکارت بیشتر مبتنی است بر «کار بردن قوهٔ فکر و نظر» در واقع این دو دستور مکمل یکدیگر میباشند و با هم منافات ندارند، و محققان مغرب زمین در ظرف سیصد سال گذشته به آن اصول و قواعد گرویدند، و رسیدند به آنجا که