هم مدعی وصول به علم تمام نبوده و حیثیت و اعتبار خود را در طلب و سلوک در راه کسب معرفت میدانستند، و تکلیف متأخرین تنها این نیست که آنچه را متقدمین گفتهاند فراگیرند، و آسوده باشند، بلکه آیندگان باید راهی را که گذشتگان باز نموده بپیمایند، و درهای بستهٔ دیگر را که در سر راه دارند بگشایند، شاید روزی کاروان معرفت به سرمنزل مقصود رسد و علم بشر به اندازهای که در طاقت او است به کمال نزدیک شود.
باری احوال اهل علم در اروپا در دورهٔ معروف به «فرون وسطی» اجمالا این بود که: آراء و افکاری محدود و محصور، صحیح و غلط از قدما دریافته، و فکر ایشان در آن دایرهٔ تنک راکد و جامد شده، غرور و غرض و تعصب و آلایشهای دیگر نیز بر جهل ایشان مزید گردیده، و این جمله مانع بود از این که علم و حکمت باز به سیر و سلوک درآید و مانند دورههای نهضت علمی قدیم در شاهراه نشو و ارتقاء قدم زند.
این کیفیت تا مائهٔ هفدهم میلادی دوام داشت، ولیکن چنان که در فصول پیش بیان کردیم در مائهٔ چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم جسته جسته کسانی پیدا شدند که بالنسبه فکر مستقل داشتند، و از شروع به نهضت جادهٔ کوبیدهٔ اسکولاستیک منحرف شده به راههای دیگر افتادند، و معلومات تازه به دست دادند، ولیکن هرچند بعضی از ایشان مانند کپرنیک و کپلر و گالیله بواسطهٔ اکتشافات علمی خود، دارای نام و مقام ارجمند گردیده، و در ردیف مؤسسان علوم جدید و محرکهای نهضت علمی اخیر قرار گرفتهاند، با آن که خود سالک مسلک تازه بودند، راهنمای راه نو نشده و انقلابی در افکار نینداخته، و مخصوصاً در فلسفه که میتوان آن را اساس علم و کلید در گنج معرفت گفت حجابی ندریده و روزنهای باز نکرده بودند.
***
نخستین کسی که بر پیکر جهل «علم نمای» اسکولاستیک زخم کاری زد، فرنسیس بیکن انگلیسی بود که اجمالی از تحقیقات او را