پس از نشر آن کتاب، دکارت در ظرف هفت سال دو تصنیف دیگر نیز به چاپ رسانید یکی تنها در مباحث مابعدالطبیعه مـوسوم به «تفکرات در فسلفهٔ اولی»[۱] و دیگری در کلیهٔ حکمت الهی و طبیعی موسوم به «اصول فلسفه»[۲] و این جمله در واقع به منزلهٔ شرح و تفسیر بخش چهارم و پنجم رسالهٔ گفتار میباشد، و چون فضلای معاصر اعتراضها بر دکارت نموده و بر بعضی از آراء او اشکال کرده بودند، جواب آنها را هم نوشته دنبالهٔ کتاب «تفکرات» قرار داد.
انتشار این تصانیف آوازهٔ دکارت را بلند کرده کم کم فضلا متوجه شدند و گروهی از اهل ذوق نسبت به او ارادت ورزیدند، یا در تحقیقات علمی با او مشارکت و دستیاری کردند، اما آنچه از آن میترسید و پرهیز داشت نیز واقع گردیده به این معنی که یکی از معتقدان او «رژیوس»[۳] نام که در یکی از دارالعلمهای هلاند مدرس بود، و مخصوصاً از تحقیقات طبی دکارت استفاده کرده بود، رأیهای او را با ذوق و شوق تمام در ضمن درس بیان میکرد. معلـم الهیات همان دارالعلم «وئسیوس»[۴] نام که کشیش و واعظ بود به نام حمایت دین و حکمت ارسطو به مخالفت رژیوس یعنی، در واقع به معارضهٔ دکارت برخاست، و هنگامهای برپا کرد و موقعی بدست آورده گریبان درید و خاک بر سر نمود، و علم تکفیر برافراشت، رژیوس بیچاره از مدرسی بازماند، و دکارت بر سر زبانها افتاد، و متهم شد به این که کارکن فرقه رژوئیت است، تا مذهب پروتستان را خراب کند، و بعضی دیگر گفتند؛ برای اثبات وجود صانع دلایل ضعیف میآورد تا بنیاد خداپرستی را در نزد عوام متزلزل سازد. هیئت مدرسان دانشگاه هم حکم بطلان تعلیمات دکارت را صادر کردند. در این هنگام دید اگر خاموش بماند امر مشتبه میشود و سخن مدعیان به کرسی مینشیند. دعاوی ایشان را رد کرد، و سخریه قرارداد، وئسیوس دست برنداشته به دیوان عدالت دادخواهی