از همشهریان تالس باز دو نفر حکیم نام برده میشوند که اولی انکسیمندروس«انکسیمندروس»[۱] شاگرد تالس و معتقد بوده است براینکه اصل موجودات چیزی است غیرمتعین و غیر متشکل بی پایان و بیآغاز و بیانجام و جاوید و جامع اضداد خشکی و تری و گرمی و سردی و هرگاه اضداد از یکدیگر جدا میشوند ظهور و بروز و تولد و حیات روی میدهد و چون باز با هم مجتمع میگردند مرگ و کمون و در واقع رجوع به اصل میشود و از آن مادهٔ غیر متشکل از تأثیر سردی و گرمی عناصر ساخته میشود خاک سرد و آتش گرم و آب متمایل بسردی و هوا متمایل بگرمی و هیئت عالم از این چهار عنصر ساخته شده که به ترتیب روی هم جا گرفتهاند.
انکسیمانوسحکیم دیگر که ساگرد اوست «انکسیمانوس»[۲] نام دارد و هوا را مادة المواد میداند و قبض و بسط آنرا موجد عناصر دیگر میپندارد.
یکی از بزرگان حکمای باستان «هرقلیطوس»[۳] از اهل «افیسوس»[۴] است که مردی بلندپایه و با مناعت و متین بوده، از قرار هرقلیطوسمذکور با «دارا»ی بزرگ هخامنشی مکاتبه داشته و شاهنشاه ایران او را بدربار خود خوانده و دانشمند گوشهنشینی را بر همدمی پادشاه برگزیده است.
عقاید و افکار مردمان و رفتار و کردار آنانرا بدیدهٔ حقارت مینگریست، از سخنانش کلماتی چند منقول است که عمیق و پر معنی مینماید، لیکن معروف به تیرگی و ابهام بوده و فهم آنها را دشوار میافتهاند. آنچه از حکمت او معلوم شده این است که آتش را اصل و مبدأ میخواند و آنرا مظهر کامل تبدل و بیقراری میداند. بوجود پابرجا قائل نمیباشد و عالم را به رودی تشبیه میکند که همواره روان است، و یک دم مانند دم دیگر نیست و ثبات و بقا را منکر است و میگوید هر چه را بنگری به یک اعتبار
هست و به یک اعتبار نیست. نسبت بهیچ چیز نمیتوان گفت میباشد باید