ذهن مایل است که همهٔ امور را منظم و کامل بداند، و میان آنها بتهای طایفه مشابهتهای بیجا قائل شود چنانکه: چون دائره و کره را میپسندد حکم به کرویت جهان و مستدیر بودن حرکات اجزاء آن مینماید و نیز در هر چیز قیاس به نفس میکند و برای همهٔ امور علت غائی میپندارد، و نیز در هر امر بدون تحقیق و تأمل عقیده و رائی اختیار میکند، و برای درستی آن همواره مؤیدات میجوید و به مضعفات توجه نمینماید مثلا: یک بار که خواب با واقع تصادف میکند مأخذ میگیرد اما صد بار که واقع نمیشود به یاد نمیآورد و به عقایدی که اختیار کرده پابند و متعصب میگردد، و غالباً انصاف را از دست میدهد، و از روی عواطف و نفسانیت حکم میکند، غرور و نخوت و ترس و خشم و شهوت در آراء او دخالت تامه دارد. حواس انسان هم که منشاء علم او است قاصر است، و به خطا میرود و حاضر نمیشود که به تأمل و تعمق خطای آنها را اصلاح کند. ظاهربین است و به عمق مطالب نمیرود، به جای اینکه امور طبیعت را تشریح کند، همواره به تجریدات ذهنی میپردازد، و امور تجریدی و انتزاعی ذهن خود را حقیقت میپندارد.
قسم دوم: بتهای شخصی است، یعنی خطاهائی که اشخاص به مقتضای طبیعت اختصاصی خود به آن دچار میشوند مانند اینکه هر کس به امری دلبستگی پیدا میکند و آن را مدار و محور عقاید خود قرار میدهد، چنانکه ارسطو شیفتهٔ منطق شده بود، و فلسفهٔ خود را بر آن مبتنی ساخت. و ذهن بعضی کسان متوجه مشابهتها و جمع امور است، و بعضی دیگر همواره به اختلافات و تفریق توجه دارند. بعضی طبعاً در هر باب حکم جزمی میکنند، برخی تردید و تأمل دارند، تا آنجا که شکاک میشوند، جماعتی عاشق قدما هستند و گروهی پیشینیان را ناچیز شمرده به متأخرین میگرایند غافل از اینکه زمان نباید منظور نظر باشد، هر کس حقیقت گفته باید قبول کرد؛ خواه قدیم باشد خواه جدید، و نیز بعضی اذهان همواره دنبال جزئیات است و برخی در پی کلیات، و حال آنکه هردو را باید در نظر گرفت و همچنین.
قسم سوم: بتهای بازاری است، یعنی خطاهائی که برای مردم از