و حکمت مشغولند میکند، که در گفتن و نوشتن پر به لفظ میپردازند، و به عبارت بیشتر توجه دارند تا به معنی، و روزگار را به مباحثه و مجادلهٔ بیحاصل میگذرانند و تکیه بگفتهٔ استادان و پیشینیان میکنند. و در صدد تمیز و تشخیص درستی و نادرستی آنها برنمیآیند و متوجه نیستند که زمانهای باستان دورهٔ کودکی و جوانی نوع بشر بوده، و ممکن نیست که آنچه مردم آن روزگار گفتهاند درست و تمام باشد، و برای آیندگان تحقیق و تفحصی باقی نگذاشته باشند، و نیز تاکنون اشتغال مردم به علم و حکمت یا برای هوای نفس بوده یا استفادهٔ مالی و یا طلب اعتبار و شهرت و برتری و مزیت، و حال آنکه علم برای توانائی بر بهبودی احوال مردم و اوضاع زندگانی و آسایش نوع بشر است. پس از آن شرحی سفارش میکند که باید برای پیشرفت علم وسایل فراهم کرد، از مدرسه و کتابخانه و انجمنهای علمی و باید کتابهای سودمند تدارک نمود و نویسندگان آنها را دلگرم کرد و پاداش شایسته داد. آنگاه وارد ذکر فنون علم و تقسیمات آن میشود و میگوید: چون انسان سه قوهٔ ذهنیه دارد «حافظه» و «متخیله» و «عقل» پس علوم را به سه دسته منقسم میتوان نمود. آنچه مربوط بحافظه است تاریخ است. فنون علم اعم از تاریخ مدنی و تاریخ طبیعی. آنچه متعلق به قوهٔ متخیله است شعر است، چه منظوم باشد و چه نباشد. نتیجهٔ قوهٔ عقلیه هم فلسفه است. وفلسفه سه موضوع دارد. «خدا و طبیعت و انسان» آنچه راجع به خدا میشود علم الهی است. طبیعت موضوع حکمت طبیعی است که ریاضیات را ملحق به آن مینماید، و اما آنچه راجع به انسان است نیز منقسم به چند شعبه است که مربوط به تن و روان میشود، مانند پزشکی و هنرهای زیبا و ورزش و منطق و اخلاق و غیر آنها، و همچنین مربوط به زندگانی اجتماعی مردم که آنرا علم مدنی مینامد و برای رشتههای سهگانهٔ فلسفه که علم الهی و علم طبیعی و علم بشر باشد، مانند درخت شاخههای فرعی بسیار قرار میدهد و یک تنه هم برای آن قائل است که همه متفرع از آن میباشند، و آن را فلسفهٔ اولی میخواند و منظورش احکام اولی و اصول و مبانی علوم است.
برگه:SeyrHekmatDarOrupa.pdf/۱۲۱
ظاهر