شدند که اعتقاد بارباب انواع، طبع حقیقت جوی ایشان را قانع نساخته، کم کم موجودات را عناصر و اسطقسات خوانده و جریان امور عالم را به اسباب و علل دانستند و به علت و معلول و قواعد و اصول قائل شدند و چنین استنباط میشود که اهل نظر چون دیدهاند بسیاری از چیزها به یکدیگر متبدل میگردند و اختلاف هائیکه در جهان مشاهده میشود غالباً صوری است پی بردهاند به این که تکثر بسیاری که در عالم به نظر میرسد واقعیت ندارد و شمارهٔ اشیاء حقیقی بسی کمتر از آنست که گمان میرود، پس برخوردهاند به این که شاید حقیقت واحدی باشد که اشیاء روزگار و احوال آنها تبدلات و تجلیات او باشند، و نیز از کشف همین امر که غالباً به نظر میآید که چیزهائی تازه موجود شدهاند ولی تازه نیستند و نمایش چیزهای موجود از سابق میباشند، پی بردند به اینکه موجود و معدوم شدن در کار نیست، نه معدوم موجود و نه موجود معدوم میگردد و کون و فساد همه تغییر و تبدیل است.
از مائهٔ ششم پیش از میلاد در یونان کسانی نام برده میشوند که در پی بیان آثار طبیعت و درک حقیقت عالم آفرینش و در جستجوی وجود[۱] اصیلی بودهاند که تظاهرات او عالم کون و فساد و تغییرات را پدیدار میسازد و دربارهٔ او رأیها و فرضها اظهار میدارند که هر یک به جای خود شایان دقت و شامل پارهای از حقیقت است.
حکمای ایونی
تالس ملطیاز حکمای مائهٔ ششم و پنجم چندان نوشته
و آثاری باقی نمانده تا بدرستی از نظرشان
آگاه شویم، اینقدر میدانیم قدیمترین
دانشمندان یونان «تالس ملطی»[۲] است
که در هندسه و نجوم دستی داشته و توانسته است کسوفی را در سال
۵۸۵ پیش از وقوع خبر دهد و از خاصیت کهربا آگاه بوده، و رطوبت
را مادةالمواد دانسته، یعنی آب را مایهٔ حقیقی موجودات پنداشته
است.