عوالم نباشد میبایست در حمکت کاملهٔ آفریدگار نقص راه داشته باشد، که با وجود اینکه آفریدن عالم کامل ممکن بود عالم ناقص بیافریند.
صورت ذاتها در علم خداوند همواره موجودند، و مایه و مصدر امکان عین موجودات میباشند، پس، موجودات نخست صورتها هستند در علم خداوند، سپس در خارج موجود میشوند و افراد را تشکیل میدهند و چون در ذهن انسان مصور میگردند کلی تحقق مییابد و به این بیان نسبت به خداوند «علم و عالم و معلوم» یکی است. و جون حقیقت مطابقهٔ علم است با معلوم؛ پس خداوند صاحب حقیقت، بلکه نفس حقیقت است. و چون حقیقت البته موجود است، پس خداوند وجود دارد.
موجودات عالم طبیعت مراتب دارند هر مرتبه نسبت به رتبهٔ بالاتر خود ماده است و نسبت به مراتب زیر حکم صورت را دارد، اما نسبت به حیات روحانی که در سایهٔ ایمان به مسیح و رحمت خداوند حاصل میشود مانند ماده است. به این بیان حیات طبیعی نسبت به حیات ایمانی؛ همچون طریق است نسبت بمقصد، و قوه است نسبت به فعل.
نفس انسان پیش از ولادت موجود نیست، اما پس از مرک باقی است.
غایت زندگانی سعادت است، و نیل به آن مستلزم فضایل دنیوی میباشد، که حکمای سلف تشخیص داده بودند، ولیکن بدون تفضل الهی میسر نمیشود و فضل خداوند به ایمان و امید و احسان شامل میگردد.
عالم، عالم اختیار است و ارادهٔ انسان آزاد، اما خودسر نیست و پابند اصل نیکوئی است. به عبارت دیگر، ارادهٔ انسان بالضروره مایل به نیکی است، اما شهوانیت مایل به بدی میباشد و گناهکاری از این راه روی میدهد. پس سرنوشت را نباید منکر شد، اما آن بیقاعده و بیمأخذ نیست زیرا که مشیت خداوند هم که حاکم بر همهٔ امور است در عین آزادی، قاعده و حکمت دارد. وم عقلانی است، یعنی: منشاء و مصدر أفعال الهی و کارهای انسانی عقل است، و به این بیان