این برگ همسنجی شدهاست.
۵۸
باشد اندر ملک و مال شه امین | نآورد بر غیر حق خود کمین | |||||
زآنچه باشد قسمت شاه و حشم | از رعیت نی فزون گیرد نه کم | |||||
مهربانی بر همه خلق خدای | مشفقی بر حال مسکین و گدای | |||||
۱۰۶۰ | لطف او مرهم نه هر سینه ریش | قهر او کینه کش هر ظلم کیش | ||||
نی بدی در صورت و سیرت ددی | پیش ارباب خرد نابخردی | |||||
چون سگ مسلخ همه آلودگی | خوی او زآلودگی آسودگی | |||||
تا دهان خود نیالاید بخون | خواهد اندر رنج گاوی را زبون | |||||
مُنهی باید ترا هر سو بپای | راست بین و صدق ورز و نیک رای | |||||
۱۰۶۵ | تا رساند با تو پنهان از همه | داستان ظلم و احسان از همه | ||||
آنکه باشد از وزیر اندر نفیر | پرسش او را میفگن با وزیر | |||||
هم بخود تفتیش کن آن حال را | ساز عالی پایهٔ اقبال را | |||||
آنکه بهر تو کفایت میکند | ظلم بر شهر و ولایت میکند | |||||
آن کفایت نی سعادت کردنست | هیمهٔ دوزخ بهم آوردنست | |||||
۱۰۷۰ | کافیست آری و از وی دور نیست | گر کند آخر ده خود را دویست | ||||
حفظ کافی چون چنین وافر شود | نفس او طغیان کُند کافر شود | |||||
هست پیش زیرکان ارجمند | حکم کافر بر مسلمان ناپسند | |||||
قصّه کوته هر که ظلم آئین کند | وز پیء دنیات ترک دین کند | |||||
نیست در گیتی ز وی نادان تری | کس نخورد از خصلت نادان بری | |||||
۱۰۷۵ | کار دین و دنییء خود را تمام | جز بدانایان میفگن والسّلام |
(اشارت بآنکه مراد ازین قصه صورت قصه نیست بلکه مقصود)
(از آن معنیء دیگر است که بیان کرده خواهد شد)
باشد اندر صورت هر قصّهٔ | خرده بینان را ز معنی حصّهٔ |