این برگ همسنجی شدهاست.
۴۵
| یک طرف صف صف همه دستان سرای | ساز دستان کرده از منقار نای | |||||
| نو درختان شاخ در شاخ اندرو | در نوا مرغان گستاخ اندرو | |||||
| میوه در پای درختان ریخته | خشک و تر با یکدگر آمیخته | |||||
| چشمهٔ آبی بزیر هر درخت | آفتاب و سایه کردش لخت لخت | |||||
| ۸۱۰ | شاخ بود از باد دستی رعشه دار | مشت پر دینار از بهر نثار | ||||
| چون نبودی نیگ گیرا مشت او | ریختی از فرجهٔ انگشت او | |||||
| گوئیا باغ ارم چون رخ نهفت | غنچهٔ پیدائش آنجا شگفت | |||||
| یا بهشت عدن بی روز حساب | بر گرفت از روی خویش آنجا نقاب | |||||
| چون سلامان دید لطف بیشه را | از سفر کوتاه کرد اندیشه را | |||||
| ۸۱۵ | با دل فارغ ز هر امید و بیم | گشت با ابسال در بیشه مقیم | ||||
| هر دو شادان همچو جان و تن بهم | هر دو خرّم چون گل و سوسن بهم | |||||
| صحبتی ز آویزش اغیار دور | راحتی ز آمیزش تیمار دور | |||||
| نی ملامت پیشه با ایشان بجنگ | نی نفاق اندیشه با ایشان دو رنگ | |||||
| گل در آغوش و خراش خار نی | گنج در پهلو و زخم مار نی | |||||
| ۸۲۰ | هر زمان در مرغزاری کرده خواب | هر نفس از چشمهساری خورده آب | ||||
| گاه با بلبل بگفتار آمده | گاه با طوطی شکر خوار آمده | |||||
| گاه با طاؤس در جولانگری | گاه در رفتار با کبک دری | |||||
| قصه کوته دل پر از عیش و طرب | هر دو میبردند روز خود بشب | |||||
| خود چه زآن بهتر که باشد با تو یار | در میان و عیب جویان برکنار[۱] | |||||
(حکایت جواب گفتن وامق با آنکه پرسید از وی)
(که مقصود تو ازین جست و جو چیست)
| ۸۲۵ | خورده دانی گفت با وامق براز | کای ز داغ عشق عذرا در گداز | ||||
- ↑ نسخهٔ طهران بعد از این بیت، بیت ۸۲۷ دارد