برگه:SalaamaanWaAbsaal.pdf/۳۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۳۰
 
  با هلال صولجان دنبال ماه حال گویان میشدی تا حالگاه  
  گوی اگر صد بار از آنجا باز پس آمدی هر بار حال این بود و بس  
  آری آنکس را که دولت یار شد وز نهال بخت برخوردار شد  
۵۲۵  هیچ چوگان زیر این چرخ کبود گوی نتواند ز میدانش ربود  

(در صفت کمانداری و تیراندازی‎ٔ وی)

  شه چو گشتی بعد چوگان باختن چون کمان مایل به تیر انداختن  
  از کمان داران خاصّ اندر زمان خواستی ناکرده زه چاچی کمان  
  بی‎مدد آن را بزه آراستی بانگ زه از گوشه‌ها برخاستی  
  دست مالیدی بر آن چالاک و چست تا بن گوشش کشیدی از نخست  
۵۳۰  گاه بنهادی سه پر مرغی بر آن ره سپر کردی بهنجار نشان  
  گر نشان بودی ازین فیروزه سفر نقطهٔ بی‎شک شدی آن نقطه صفر  
  ور کشادی تیر پرتابی ز شست بودیش خطّ افق جای نشست  
  گر نه مانع سختی گردون شدی از خط دور افق بیرون شدی  
  در سر تیرش نرستی از خطر گاه صید آهو بپا تیهو بپر  
۵۳۵  پی سوی مقصود بردی راست پا همچو طبع راست محفوظ از خطا  

(در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی)

  بود در جود و سخا دریا کفی بلکش از بحر عطا دریا کفی  
  پر شدی از فیض آن ابر کرم عرصهٔ گیتی ز دینار و درم  
  نسبتش کم کن بدریا کو ز کف گوهر افگندی به بیرون وین صدف  
  ز ابر بودی دست جود و او فره ابر باشد قطره بخش او بدره ده  
۵۴۰  بزم جودش را چو می‎آراستم نسبتش با معن و حاتم خواستم