برگه:SalaamaanWaAbsaal.pdf/۲۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۲۱
 
۳۴۵  چون پدر زین کار و بار آمد به تنگ باز زد در دامن آن شیخ چنگ  
  که ندارم غیر تو فریادرس رحم کن بر من بفریادم برس  
  کن دعائی دیگر اندر کار او وز سر من دور کن آزار او  
  شیخ گفت آن روز من گفتم ترا که مکن الحال و بگذر زین دعا  
  عفو می‌خواه از خدا و عافیت کین بود در هر دو عالم کافیت  
۳۵۰  چون ببندی بار رحلت زین دیار نی پسر نی دخترت آید بکار  
  بندهٔ در بندگی بی بند باش هر چه می‌آید بدان خرسند باش  

(در مذمّت کردن حکیم شهوت را که ولادت)

(فرزندان بی آن معهود نیست)

  از شه یونان حکیم تیز هوش کرد چون افسانهٔ فرزند گوش  
  گفت شاها هر که او شهوت نراند در غم از محرومی‎ٔ فرزند ماند  
  چشم عقل و علم کور از شهوتست دیو پیش دیده حور از شهوتست  
۳۵۵  هر کجا غوغای شهوت کرد زور می‎برد از دل خرد وز دیده نور  
  سیل شهوت هر کجا طوفان کند خانهٔ اقبال را ویران کند  
  راه شهوت پر گل و لای بلاست هر که افتاد اندرین گل بر نخاست  
  هر که یک جرعه می‎ٔ شهوت چشید تا ابد روی خلاصی را ندید  
  زآن می‎ٔ اندک بحرمت خوار شد کاندکش مستدعی‎ٔ بسیار شد  
۳۶۰  از مئ شهوت چو یک جرعه چشی در مذاق تو نشیند زآن خوشی  
  آن خوشی بر بینیت گردد مهار در کشاکش داردت لیل و نهار  
  تا نبازی جان براه نیستی نبودت ممکن کز آن باز ایستی