برگه:SalaamaanWaAbsaal.pdf/۱۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۸
 

(اشارت بآنچه حق سبحانه و تعالی در شان پادشاهان)

(عجم به داؤد علیه‌السلام وحی کرده است)

  گفت با داؤد پیغمبر خدای کامت خود را بگو ای نیک رای  
  کز عجم چون پادشاهان آورند نام ایشان جز به نیکی کم برند  
  گر چه بود آتش پرستی دین شان بود عدل و راستی آئین شان  
۲۹۵  قرنها ز ایشان جهان معمور بود ظلمت ظلم از رعایا دور بود  
  بندگان فارغ ز غم فرسودگی داشتند از عدلشان آسودگی  

(ظاهر شدن آرزوی فرزند از شاه کامیاب)

(و سخن راندن حکیم در آن باب)

  چون به تدبیر حکیم نامدار یافت گیتی بر شه یونان قرار  
  سر بسر گیتی مسخر ساختش ثانی اثنین سکندر ساختش  
  یک نگین‌دار از همه روی زمین خارجش نگذاشت از زیر نگین  
۳۰۰  شه شبی در حال خویش اندیشه کرد شیوهٔ نعمت شناسی پیشه کرد  
  خلعت اقبال بر خود چست یافت هر چه از اسباب دولت جست یافت  
  غیر فرزندی که در عز و شرف از پس رفتن بود او را خلف  
  در ضمیر شه چو این اندیشه خاست گفت با دانای حکمت پیشه راست  
  گفت ای دستور شاهی پیشه‌ات آفرین بادا برین اندیشه‌ات  
۳۰۵  هیچ نعمت بهتر از فرزند نیست جز بجان فرزند را پیوند نیست  
  حاصل از فرزند گردد کام مرد زنده از فرزند ماند نام مرد  
  چشم تو چون زندهٔ روشن باوست خاک تو چون مردهٔ گلشن باوست  
  دستت او گیرد اگر افتی ز پای پایت او باشد اگر مانی بجای