برگه:SalaamaanWaAbsaal.pdf/۱۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۱۰
 
۱۵۰  هم قواطع از بریدن کُند گشت هم طواحن زآرد کردن در گذشت  
  خوردنم می‌باید اکنون طفل سان نان خائیده بدندان کسان  
  قامتم شد کوژ و ماندم سر به پیش گشته‌ام مایل بسوی اصل خویش  
  مادرم خاکست و من طفل رضیع میل مادر نیست از طفلان بدیع  
  زود باشد کارمیده زاضطراب در کنار مادر افتم مست خواب  
۱۵۵  از دو چشم من نیاید هیچ کار از فرنگی شیشه ناگشته چهار  
  درد پا تا گشت همزانوی من شد پس زانو نشستن خوی من  
  پای من در خاستن باشد زبون تا نگردد ساعدم تن را ستون  
  این خللها مقتضای پیریست وای آن کو مبتلای پیریست  
  هر خلل کز پیری افتد در مزاج نیست مقدور طبیب آن را علاج  

(حکایت آن پیر هشتاد ساله که پیش طبیب رسید و از وی)

(علاج ضعف خود پرسید و جواب دادن طبیب که علاج)

(تو آنست که جوان شوی و از هشتاد چهل واپس روی)

۱۶۰  کرد پیری عمر وی هشتاد سال از طبیبی حال ضعف خود سؤال  
  گفت دندانم ز خوردن گشت سست ناید از وی شغل خائیدن درست  
  چون نگردد لقمه نرمم در دهان هضم آن بر معده می‌آید گران  
  هضم در معده چو باشد ناتمام قوت اعضا چه سان بخشد طعام  
  منّتی باشد ز تو بر جان من گر بری این سستی از دندان من  
۱۶۵  گفت با آن پیر دانشور حکیم کای دلت از محنت پیری دو نیم  
  چارهٔ ضعفت پس از هشتاد سال جز جوانی نیست و آن باشد محال  
  رستهٔ دندان تو گردد قوی گر ازین هشتاد چل واپس روی