و حالا هم خایهٔ آخوندها را دستمال می کرد! – ترجمهٔ غلط کارلایل را از داماد جهودش امانت میگرفت و کنفرانس میداد. کتاب ضد اسلامی کشف میکرد و از طرف دیگر کوس تجدد و لامذهبی میزد. در روزنامهها اسمش را هم ردیف اسم، افلاطون و سقراط و بوعلی و فردوسی و سعدی و حافظ و غیره چاپ میکرد! – حالا زندگیش را برای خاطر چنین موجودی بمخاطره بیندازد که بعد شکمش را جلو دهد و بگوید عکس مرا در روزنامههای هندوستان چاپ کردند، شخصی با مایه و با پایهای مانند سید نصرالله را وسیله جاهطلبی احمقانهٔ خود قرار بدهد و این لغتهای مضحک بیمعنی که نه فارسی و نه عربی است، اینها را تحفه بهندوستان ببرد؟ شاید در آنجا دو نفر آدم چیز فهم پیدا میشدند! آنوقت باو چه خواهند گفت؟ چرا این تکه را مخصوصاً برای او گرفت، در صورتیکه نوچهها و فدائیان دیگر هم دارد که نان بهم قرض بدهند و بعنوان مبهم مطالعه، با پول ملت در اروپا میچرند تا هواخواه و هوچی آتیهٔ او بشوند. و یا اینکه ماهی دو سه هزار تومان بهر کدام از آنها میرسانید تا کتابی مثلاً راجع به: «جرجیس پیغمبر و تعالیم او در عالم بشریت» تدوین بکنند و بخرج دولت چاپ بشود. مگر او شش انگشتی بود و نمیتوانست راحت در کنج خانه پهلوی زن و فرزندش بنشیند و ازین قبیل ترهات، یا ترجمهٔ مزخرف ترین کتابهای فرانسه را بقلم دیگران بیرون بدهد که حالا باید مثل اشخاص ماجراجو و خانه بدوش، بی پروا به آب و آتش بزند و گندهکاریهای یکدسته از هوچیهای حکیم
برگه:Sage-velgard.pdf/۱۴۸
ظاهر