برگه:SafarnamehNaserkhosrow.pdf/۳۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲

بسم الله الرحمن الرحیم

چنین گوید ابو معین‌الدّین[۱] ناصر[۲] خسرو القبادیانی المروزی تاب الله عنه[۳] که من مردی دبیر پیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی. و بکارهای دیوانی مشغول بودم و مدّتی در آن شغل مباشرت نموده در میان اقران شهرتی یافته بودم[۴]. در ربیع الآخر سنه سبع و ثلثین و اربعمایه که امیر خراسان ابو سلیمان جغری[۵] بیک داود بن مکائیل[۶] بن سلجوق بود از مرو برفتم بشغل دیوانی و به پنج دیه مرو الرّود فرود آمدم که در آن روز قران رأس و مشتری بود. گویند که هر حاجت که در آن روز خواهند باری تعالی و تقدّس روا کند. بکوشه‌ای رفتم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم تا خدای تعالی و تبارک[۷] مرا توانگری دهد. چون بنزدیک یاران و اصحاب آمدم یکی از ایشان شعری پارسی میخواند مرا شعری در خاطر آمد که از وی در خواهستم[۸] تا روایت کند. بر کاغذی نوشتم تا بوی دهم که این شعر برخوان. هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه آغاز کرد. آن حال بفال نیک گرفتم و با خود

  1. نپ «الدین» را ندارد.
  2. نپ افزوده : بن.
  3. نپ : علیه.
  4. نپ «بودم» را ندارد.
  5. نپ: جغر.
  6. نپ: میکائیل.
  7. نپ: تبارک و تعالی.
  8. نپ: خواهم.