این برگ همسنجی شدهاست.
۱۸۷
پیرانه سرم عشق تو در دام کشید | ||||||
ورنه ز کجا دست من و جام نبید | ||||||
آن توبه که عقل داد جانان بشکست | ||||||
وآن جامه که صبر دوخت ایّام درید |
۱۸۸
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد | ||||||
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد | ||||||
گر چشمهٔ زمزمیّ و گر آب حیات | ||||||
آخر به دل خاک فرو خواهی شد |
۱۸۹
تا خاک مرا بقالب آمیختهاند | ||||||
بس فتنه که زین خاک برانگیختهاند | ||||||
من بهتر ازین نمیتوانم بودن | ||||||
کز بوته مرا چنین برون ریختهاند |