برگه:RobaiyatKhayyamRamazani.pdf/۸۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۶۰

  آن مرد نیم کز عدمم بیم آید  
  کان نیم مرا خوشتر ازین نیم آید  
  جانیست در این بدن مرا عاریتی  
  تسلیم کنم چو وقت تسلیم آید  

۱۶۱

  آنها که در آمدند و در جوش شدند  
  آشفتهٔ ناز و طرب و نوش شدند  
  خوردند پیالهٔ و خاموش شدند  
  در خواب عدم جمله هم آغوش شدند  

۱۶۲

  آنها که فلک ریزهٔ دهد آرایند  
  آیند و روند و باز با دهر آیند  
  در دامن آسمان و در جیب زمین  
  خلقیست که تا خدا نمیرد زایند