پرش به محتوا

برگه:RobaiyatKhayyamRamazani.pdf/۵۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۱۰۶

  فصل گل و طرف جویبار و لب کشت  
  با یکدوسه تازه دلبری حور سرشت  
  پیش آر قدح که باده نوشان صبوح  
  آسوده ز مسجدند و فارغ ز بهشت  

۱۰۷

  کنه خردم در خور اثبات تو نیست  
  و اندیشهٔ من بجز مناجات تو نیست  
  من ذات ترا بواجبی کی دانم  
  دانندهٔ ذات تو بجز ذات تو نیست.  

۱۰۸

  گر از پی شهوت و هوا خواهی رفت  
  از من خبرت که بی نوا خواهی رفت  
  بنگر چه کسی و از کجا آمدهٔ  
  میدان که چه میکنی کجا خواهی رفت