پرش به محتوا

برگه:RobaiyatKhayyamRamazani.pdf/۳۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۳۷

  ایزد چو گِل وجود ما می‌آراست  
  دانست ز فِعل ما چه برخواهد خاست  
  بی‌حکمش نیست هر گناهی که مراست  
  پس سوختن روز قیامت ز کجاست  

۳۸

  ای مرد خرد حدیث فردا هوس است  
  در دهر زدن لاف سخنها هوس است  
  امروز چنین هر که خردمند کس است  
  داند که همه جهان همین یک نفس است  

۳۹

  این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت  
  کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت  
  هر کس سخنی از سر سودا گفتند  
  زان روی که هست کس نمیداند گفت