این برگ همسنجی شدهاست.
۴۶۶
صبحی خوش و خرّم است خیز ایساقی | ||||||
در شیشه کن آن شراب از شب باقی | ||||||
جامی به من آر و دم غنیمت میدان | ||||||
فردا چو رسد تو نیز خشت طاقی |
۴۶۷
عالم همه گرچه گوی گردد بکوی | ||||||
بر من که خراب خفته باشم بجوی | ||||||
دوشم بخرابات گرو میکردند | ||||||
خمّار همیگفت که نیکو گروی |
۴۶۸
گر آمدنم بخود بدی نامدمی | ||||||
ور نیز شدن بمن بدی کی شدمی | ||||||
به زان نبدی که اندرین دیر خراب | ||||||
نه آمدمی، نه شدمی، نه بدمی |