این برگ همسنجی شدهاست.
۳۰۱
لب بر لب کوزه بردم از غایت آز | ||||||
تا زو طلبم واسطهٔ عمر دراز | ||||||
با من بزبان حال میگفت این راز | ||||||
عمری چو تو بودهام دمی با من ساز |
۳۰۲
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز | ||||||
از روی حقیقتی و نه از روی مجاز | ||||||
بازیچه همی کنیم بر نطع وجود | ||||||
افتیم بصندوق عدم یک یک باز |
۳۰۳
معشوقه که عمرش چو غمم دراز باد | ||||||
امروز بنو تلطّفی کرد آغاز | ||||||
بر چشم من انداخت دمی چشم و برفت | ||||||
یعنی که نکوئی کن و در آب انداز |