برگه:RobaiyatKhayyamRamazani.pdf/۱۲۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۲۸۹

  مردانه در از خویش وز پیوند ببر  
  خود را تو ز بند زن و فرزند ببر  
  هر چیز که هست سدّ راهست ترا  
  با بند چگونه میروی بند ببر  

۲۹۰

  وقت سحر است خیز ای طرفه پسر  
  پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغر  
  کاین یکدمه عاریت در این کنج فنا  
  بسیار بجوئی و نیابی دیگر  

۲۹۱

  از جُملهٔ رفتگان این راه دراز  
  باز آمده‌ای کو که خبر گیرم باز  
  هان بر سر این دو راههٔ آز و نیاز  
  چیزی نگذاری که نمی‌آئی باز