برگه:RobaiyatKhayyamRamazani.pdf/۱۱۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۲۶۵

  یک جرعهٔ می ملک جهان می‌ارزد  
  خشت سر خُم هزار جان می‌ارزد  
  آن کهنه که لب ز می بدو پاک کنند  
  حقّا که هزار طیلسان می‌ارزد  

۲۶۶

  یک قطرهٔ آب بود و با دریا شد  
  یک ذرهٔ خاک و با زمین یکتا شد  
  آمد شدن تو اندرین عالم چیست  
  آمد مگسی پدید و ناپیدا شد  

۲۶۷

  یک نان بدو روز اگر شود حاصل مرد  
  وز کوزه شکسته‌ای دمی آبی سرد  
  مخدوم کم از خودی چرا باید بود  
  یا خدمت چون خودی چرا باید کرد