این برگ همسنجی شدهاست.
۲۴۴
گویند هر آن کسان که با پرهیزند | ||||||
زانسان که بمیرند چنان برخیزند | ||||||
ما با می و معشوقه از آنیم مدام | ||||||
باشد که بحشرمان چنان انگیزند |
۲۴۵
لب بر لب کوزه هیچ دانی مقصود | ||||||
یعنی لب من نیز چو لبهای تو بود | ||||||
آخر که وجود تو نماند موجود | ||||||
لبهات چنین شود بفرمان ودود |
۲۴۶
مگذار که غصّه در کنارت گیرد | ||||||
و اندوه محال روزگارت گیرد | ||||||
مگذار کتاب و لب آب و لب کشت | ||||||
زان پیش که خاک در حصارت گیرد |