این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۷۶
در دهر چو آوازِ گُلِ تازه دهند | فرمای بُتا که می باندازه دهند | |||||
از حور و قصور وَز بهشت و دوزخ | فارغ بنشین که آن هر آوازه دهند |
۷۷
در دهر هر آنکه نیم نانی دارد | از بهر نشست آشیانی دارد | |||||
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی | گو شاد بزی که خوش جهانی دارد |
۷۸
دهقانِ قضا بسی چو ما کِشت و درود | غم خوردن بیهوده نمیدارد سود | |||||
پُر کن قدح می بکفم در نه زود | تا باز خورم که بودنیها همه بود |
۷۹
روزی است خوش و هوا نه گرم است و نه سرد | ابر از رُخ گلزار همی شوید گرد | |||||
بلبل بزبان حالِ خود با گل زرد | فریاد همی کند که می باید خورد |
۹۰