این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
۱۶
این کوزه که آبخوارهٔ مُزدوریست | از دیدهٔ شاهیست و دل دستوریست | |||||
هر کاسهٔ می که بر کفِ مخموریست | از عارض مستی و لب مستوریست |
۱۷
این کهنه رباط را که عالم نامست | وارامگه ابلق صبح و شامست | |||||
بزمیست که واماندهٔ صد جمشید است | قصریست که تکیهگاه صد بهرامست |
۱۸
این یک دو سه روزه نوبت عمر گذشت | چون آب بجویبار و چون باد بدشت | |||||
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت | روزی که نیامده است و روزی که گذشت |
۱۹
بر چهرهٔ گل نسیم نوروز خوشست | در صحن چمن روی دل افروز خوشست | |||||
از دی که گذشت هرچه گوئی خوش نیست | خوش باش و ز دی مگو که امروز خوشست |
۷۵