برگه:RobaiyatKhayyamForoughi.pdf/۷۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۲

  ای چرخ فلک خرابی از کینهٔ تُست بیدادگری شیوهٔ دیرینهٔ تُست  
  ای خاک اگر سینهٔ تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینهٔ تُست  

۱۳

  ای دل چو زمانه میکند غمناکت ناگه برود ز تن روانِ پاکت  
  بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند زان پیش که سبزه بردَمَد از خاکت  

۱۴

  این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت کس نیست که این گوهر تحقیق بسُفت  
  هر کس سخنی از سَرِ سودا گفتند زان روی که هست کس نمیداند گفت  

۱۵

  این کوزه چو من عاشق زاری بوده است بند سرِ زُلف نگاری بوده است  
  این دسته که بر گَردنِ او می‌بینی دستی است که بر گَردنِ یاری بوده است  
۷۴