این برگ همسنجی شدهاست.
| ای دوست حقیقت شنو از من سخنی | با بادهٔ لعل باش و با سیم تنی | |||||
| کانکس که جهان کرد فراغت دارد | از سبلت چون توئی و ریش چو منی | |||||
| چون نیست مقام ما در این دَهر مُقیم | پس بی می و معشوق خطائیست عظیم | |||||
| تا کی ز قدیم و مُحدث ای مرد سلیم | چون من مردم جهان چه مُحدث چه قدیم | |||||
| آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی | معذوری اگر در طلبش میکوشی | |||||
| باقی همه رایگان نیرزد هُش دار | تا عمر گرانبها بدان نفروشی | |||||
| گرچه غم و رنج من درازی دارد | عیش و طرب تو سرفرازی دارد | |||||
| بر دَهر مکن تکیه که دوران فلک | در پرده هزار گونه بازی دارد | |||||
۵۰