این برگ همسنجی شدهاست.
غرق در مباحث حکمتی بوده است.
رباعی ۱۲۸– مقدّسین خشک فیلسوفان را کافر میخواندند و آزار میکردند اینست که خیّام میگوید فلسفی نیستم و اگر بحکمت مشغولم برای آنست که چون باین دنیا آمدهام آخر میخواهم بدانم کیستم.
رباعی ۱۳۲– حافظ این معنی را مکرّر پرورانده است مثلاً:
| ز دَوْرِ باده بجان راحتی رسان ساقی | که رنج خاطرم از جور دور گردون است | |||||
یا میفرماید:
| اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد | نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد | |||||
| اگر نه عقل بمستی فرو کشد لنگر | چگونه کشتی از این ورطهٔ بلا ببرد | |||||
رباعی ۱۳۶– خواجه حافظ:
| سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست | از بهر این معامله غمگین مباش و شاد | |||||
۱۴۴