برگه:RobaiyatKhayyamForoughi.pdf/۱۱۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۶۰

  ای آنکه نتیجهٔ چهار و هفتی وز هفت و چهار دائم اندر تفتی  
  می خور که هزار بار بیشت گفتم باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی  

۱۶۱

  ایدل تو باسرار معمّا نرسی در نکته زیرکان دانا نرسی  
  این‌جا بمی لعل بهشتی میساز کآنجا که بهشت است رسی یا نرسی  

۱۶۲

  ای دوست حقیقت شنو از من سخنی با بادهٔ لعل باش و با سیم تنی  
  کانکس که جهان کرد فراغت دارد از سبلت چون توئی و ریش چو منی  

۱۶۳

  ای کاش که جای آرمیدن بودی یا این ره دور را رسیدن بودی  
  کاش از پی صدهزار سال از دلِ خاک چون سبزه امید بر دمیدن بودی  
۱۱۱