این برگ همسنجی شدهاست.
۱۵۶
| یک جرعه میِ کهن ملکی نو به | وز هرچه نه می طریق بیرون شو به | |||||
| در دست به از تخت فریدون صدبار | خشتِ سر خم ز مُلک کیخسرو به | |||||
۱۵۷
| آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی | معذوری اگر در طلبش میکوشی | |||||
| باقی همه رایگان نیرزد هشدار | تا عمر گرانبها بدان نفروشی | |||||
۱۵۸
| از آمدنِ بهار و از رفتن دی | اوراق وجود ما همی گردد طی | |||||
| می خور مخور اندوه که فرمود حکیم | غمهای جهان چو زهر و تریاقش می | |||||
۱۵۹
| از کوزه گری کوزه خریدم باری | آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری | |||||
| شاهی بودم که جام زرّینم بود | اکنون شدهام کوزهٔ هر خمّاری | |||||
۱۱۰